نویسنده: فرانسواز شوای
برگردان: محسن حبیبی



 

از دیدگاه عقیدتی، «گروپیوس» Walter Gropius متولد 1833 بر معماری و شهرسازی معاصر، تأثیری چون «لوکوربوزیه» داشته است. در سال‌های 1920 و 1930، دیدگاه‌های مفاهیمی این دو به هم ملحق می‌شوند، ولی در حالی که «لوکوربوزیه» همیشه چون یک «یکه بزن» و جدل‌گرا وارد عمل شده و نظریاتش را تحت شکل بیانیه‌هایی از نمایشگاه‌ها، درمجلات و در کتابها انتشار داده است، «گروپیوس» اساساً یک معلم بوده است، (1) معلمی که تعلیماتش در مکتب مشهور «باهاوس» و سپس در دانشکده معماری «هاروارد» دو نسل را متأثر ساخته است.
او شاگرد «پ. بهرانس» (2) بود، این شخص معمار آلمانی و اولین کسی بود که تحلیلی از معماری و صنعت را به دست داد. «گروپیوس» همراه با «میس وان‌دروهه»، (3) «لوکوربوزیه»، «اود» (4) و ماندلسن (5) معماری خردگرا را عرضه داشتند، ولی گروپیوس بسیار زودتر [از دیگران] یکی از بنیانگذاران معماری خردگرا بود. او اولین نماد [این معماری] را در 1911 ساخت، کارخانه «فاگوس آلفدآن درلاین» (6) با اسکلت فلزی، نماهای شیشه‌ای و اشکال هندسی کاملاً روشن.
گروپیوس، در 1919، «باهاوس» را در «وایمار» ایجاد می‌کند، او بر آن بود که در این مدرسه به تحلیلی از هنر و صنعت تحقق بخشد، تحلیلی به «منظور ارتقا بخشیدن به [نحوه‌ی] ساختمان جدید متعلق به آینده». در بین استادان، او «کِله» (7) «کاندیسکی» (8) «موهولی - ناگی»، (9) «اشله‌مر» (10) را نیز فراخوانده بود. از نظر شهرسازی، موضوعات پایه‌ای «باهاوس» بر روی مفاهیم «معیاربندی»(11) «پیش ساختگی» (12) و خلق فضایی جدید متمرکز شده بود.
«گروپیوس» این فرصت را یافت تا این مفاهیم را در دو شهر کارگری به اجرا در آورد، شهرک «دامرنراشتوک» (13) در کارلسروهه (1927-1928) و «زایمان اشتاد» (14) برلین (1928) - که بعدها در الگوی شهرسازی ترقی‌گرا مورد استفاده قرار می‌گیرد.
گروپیوس، در 1928 مدیریت «باهاوس» را به «میس وان‌دروهه» واگذار می‌کند وی آزادی بیشتری برای کارهای شخصی خویش می‌خواست، بخصوص برای پژوهش در مسکن انبوه که همیشه به عنوان مشغله ذهنی او باقی ماند. (15) در 1934 او از نازیسم می‌گریزد و به انگلستان پناه می‌برد، در انگلستان عمدتاً به خلق نمونه‌های معماری آموزشی می‌پردازد. وی در 1937 راهی ایالات متحده امریکا می‌گردد و در آنجا عنوان مدیریت دانشکده معماری هاروارد را در اختیار می‌گیرد. بعد از جنگ جهانی دوم شرکتی را به عنوان «همکاری معمار» پایه می‌نهد، (16) که فعالیتی بس درخشان داشت. باید قبل از هر چیز به یاد آورد که تحت تأثیر گروپیوس بود که «سبک بین‌المللی» از جنگ جهانی دوم به بعد، معماری امریکایی را به زیر سلطه گرفت.

نقش صنعت

1- اعلام اصول

سازماندهی، جوهر، عملکرد، همگونی

امروزه ذهنیت سازنده، نو و واقعی، هماهنگ با هم در همه‌ی کشورهای متمدن پدیدار شده است. ساخت و ساز چون الفبای یک تمایل تشکیلاتی ظاهر گشته و در همه‌ی جامعه ریشه دوانیده است. این ذهنیت تازه و امکانات فنی جدیدی که به کار می‌رود شکل ساخت و ساز کاملاً نویی را عرضه می‌دارند، که ساختگی نیست، بلکه ناشی از جوهر خود ساختمان و عملکردی است که باید بر عهده گیرد.
ذهنیت تازه، که کم کم رخساره می‌نماید، ما را به جوهر اشیاء باز می‌گرداند، برای طراحی هر چیزی - یک صندلی یا یک خانه - و برای اینکه که بتواند درست کار کند، قبل از هر چیز می‌باید در اصل آن تحقیق کرد.
پژوهش در جوهر یک ساختمان، بر فصل مشترک، پویایی، ایستایی، نور، صدا و اصول تناسبات، قرار دارد و نسبت هر یک از این موارد بستگی به سلطه‌ی ذهن بر آنها دارد. مصالح و ساخت و ساز عناصر وابسته این ذهنیت هستند.
از بین راه‌حل‌های متعددی که از نظر اقتصادی مشابه هستند - در عمل و همیشه راه حل‌های زیادی وجود دارند - هنرمند در داخل محدوده‌هایی که دوره‌ی او برایش تعیین می‌کند، بنابر میل و سلیقه فردی‌اش، راه‌حلّ را انتخاب می‌کند. هم از این روست که در هر اثری، تفکر صاحب اثر خوانده می‌شود. امّا این نیز اشتباه است که به هر قیمتی خواستار یک بیان فردی باشیم و خواست ساختن تصوری از جهانی واحد، که خصیصه عصر ماست، این هجران زدگی برای آزادی، ارزش‌های ذهنی در محدوده‌های فردیش را نفی کرده و بر اهداف عینی آنها تأکید می‌ورزد. معماری همیشه ملّی و همیشه فردی است، ولی در سه دایره متحدالمرکز- فرد، جامعه، بشریت - این آخرین دو دیگر را وسیعاً در بر می‌گیرد. و از آنجاست عنوان ما: معماری بین‌المللی. یک تطابق واقعی با ذهنیت زمان ما، با فضا و با مصالح جدید، با منابع کنونی صنعت و اقتصاد، تطابقی که قطعاً چهره همه‌ی مجموعه‌های ساختمانی نو را تعیین می‌کند: خلوص و استحکام شکل؛ سادگی در تنوع؛ شالوده‌ریزی واحدهای ساختمانی متناسب با عملکردهای مربوط به بناها، خیابان‌ها و وسایل آمدوشد؛ محدود شدن به گونه - شکل‌های پایه‌ای، که دسته‌بندی شده و تکرار می‌گردند. (17)

2- معیارها و صنعتی کردن

ناشناس بودن معیار

معیاربندی، سدکردن راه توسعه‌ی تمدن نیست؛ بلکه برعکس، یکی از شرایط بلافصل آنست. معیار را می‌توان چون نمونه‌ای واحد و ساده شده از هر شیء مصرفی تعریف کرد که از طریق تألیف و گردآوری بهترین اشکال گذشته به دست آمده است - ترکیب [تازه‌ای] که با حذف همه‌ی ره‌آوردهای شخصی طراحان و همه‌ی خصوصیات بی‌اهمیت، به دست آمده است.
دوران باشکوه تاریخی امکان تدقیق معیارها را فراهم می‌آورند - و به زبانی دیگر، استفاده آگاهانه از گونه - شکل‌ها، خصیصه هر جامعه‌ی سیاسی و به خوبی انتظام یافته است، چون در این نقطه مشترک است که تکرار امکانات مشابه برای رسیدن به اهدافی همانند بر ذهنیت انسانی تأثیری متعادل کننده و متمدن کننده می‌گذارد.

شهر - معیار

خیابان و واحد مسکونی به عنوان یاخته پایه‌ای یک واحد برتر، نشانگر اندامی از یک «نمونه - گروه» هستند. همگونی یاخته‌ها در بین خودشان نوعی ترکیب شکلی را بیان می‌دارند. اگر این ترکیب، الگویی کامل‌تر از نمونه‌های اصلی پیشین را شامل شود، معیار به دست آمده مخرج مشترک رسمی یک دوره‌ی کامل است. همگونی عناصر ترکیبی معماری می‌باید سهم خود را در همگنی سودمندی ادا کند که مشخصه خاص یک فرهنگ شهری برتر است. محدودیتی دور اندیشانه در تعدادی از گونه‌های معیاربندی شده ساختمان‌ها، کیفیّت آنها را بالا برده و از هزینه‌هایشان می‌کاهد و از این طریق سطح اجتماعی جامعه را در مجموع ارتقا می‌بخشد. تکرار عناصر معیاربندی شده و استفاده از مصالح مشابه در بناهای متفاوت و شهرهایمان نوعی وحدت و اعتدال را بیان خواهد کرد، وحدت و اعتدالی قابل مقایسه با آنی که همگونی لباس در زندگی اجتماعی ایجاد کرده است.

شهر - صنعتی شده

به همان‌گونه که مواد مصنوعی را تدارک دیده‌ایم، موادی برتر از مواد طبیعی چه از نظر کارایی، یا از نظر همگونی، به همان‌گونه روش‌های جدید ساخت و ساز، بیشتر و بیشتر میل دارند که به این آماده‌سازی، فرایندی صنعتی بخشند. ما به لحظه‌ای نزدیک می‌شویم که امکان منطقی کردن کامل ساختمان‌ها و تولید انبوه آنها در کارخانه با کاهش دادن سازه آنها به تعداد کمی از عناصر، فراهم آمده است. مانند قطعات یک ماشین، این عناصر بسرعت وبر هم سوار خواهند شد. و به عنوان یکی از محصولات اصلی صنعتی در خواهند آمد. ترکیب فوری بسیار مساعد است، چون که شیوه [ساخت] گیاهی دلیل اصلی بسیاری از ضعف‌های روش‌های قدیمی ساخت و ساز است. به جای آنکه ساختمان‌های سنگین عمیقاً و به وسیله‌ی شالوده‌ای سنگین در خاک فرو روند،
معماری جدید آنها را به سبکی بر روی سطح زمین قرار می‌دهد.
در 1928، وقتی که از آینده‌ «باهاوس» مطمئن شدم به میدان عمل بازگشتم. سؤالی که پیش از هر چیز مرا مشغول به خود می‌داشت مربوط به مسکن حداقل برای طبقات از دیدگاه اقتصادی فرو دست بود، این مسکن، مانند یک واحد اقتصادی کامل طرح گردید که می‌بایستی در آن شالوده لازم تعیین می‌شد. از ورای این مسائل، مسأله به شکلی ظاهر می‌شود که باید به کلّ شهر داد، شهری که باید چون یک اندام برنامه‌ریزی شده بررسی گردد.
مفهوم من از معمار به عنوان یک همانند کننده مرا به گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر به پژوهش از عملکردهای مسکن به عملکردهای خیابان و عملکردهای خیابان به عملکردهای شهر راهبر می‌شود. [به نظر من] نقش معمار در کاهش مسائل تجسمی، فنی، اجتماعی و اقتصادی که در ساخت و ساز مطرح می‌شوند، با یک مخرج مشترک تعریف می‌شود.

بناهای بلند یا تک واحدی

(یکی از نقوش) یک مدرسه واقعی و نو معماری، کشف گونه مطلوب ساخت و ساز خواهد بود.
عقاید بنا به نوع مسکن مطلوب برای اکثریت مردم، هنوز متفاوت است: خانه‌های شخصی با باغ، بناهای آپارتمانی با ارتفاع متوسط (2 تا 5 طبقه) یا بناهای بلند از 8 تا 12 طبقه.
بناهای آپارتمانی بنا بر نمونه‌های مرسوم پنج طبقه، مورد نقد واقع شده‌اند، امّا نامناسب بودنشان هنگامی ناپدید می‌شوند که بناهای 8 تا 12 طبقه جای آنها را می‌گیرند. این مساکن همه‌ی ضروریات مربوط به هوا، نور و آرامش را برآورده می‌سازد؛ علاوه بر آنکه، این مساکن امتیازاتی را عرضه می‌دارند که در خانه‌های فردی وجود ندارد. به جای پنجره‌هایی که در قسمت همکف به روی دیوارها یا حیاط‌های کوچک بی‌نور باز می‌شوند، آپارتمان‌ها به آسمان و به سبزه‌زاران باز می‌شوند، سبزه‌زاری که سلول‌های ساختمانی را از هم جدا می‌کند و به عنوان زمین بازی کودکان تلقی می‌شود. وقتی که بامهای مسطح این بناهای بلند نیز به وسیله باغ اشغال می‌شوند، آخرین نگرانی‌هایی که همراه با تصوّر «بناهای آپارتمانی» وجود دارند، برای همیشه از میان می‌روند.

در تلاش برای عمودی شدن مراکز شهری

شکل مسکنی که در آلمان، «فلاخ‌بو» (18) - خانه‌های فردی با باغ‌های خصوصی - نام دارد چیزی جز یک خیال‌پردازی نیست. در واقع، اگر چنین شیوه‌ای عمومیّت یابد، به نوعی عدم انسجام شهر منجر می‌گردد که چیزی جز نفی مطلق مفهوم شهر نیست. هدف ما باید یک شالوده شهری آزادتر باشد، ولی با این حال، این شالوده شهری به نوعی پراکندگی کامل متمایل نیست. ساخت و سازهای افقی و عمودی - «فلاخ‌بو» و «هوخ‌بو» (19) - می‌باید با هم ساخته شوند. لازم است که ساخت و سازهای افقی به مناطق حومه‌ای با تراکم جمعیتی کم اختصاص داده شود و ساخت و سازهای عمودی به مراکز شهری پر جمعیّت، این ساخت و سازها در مراکز شهری به صورت بناهای 5 تا 12 طبقه‌ای مطرح می‌گردند که تمامی خدمات مشترک مرسوم را در اختیار دارند. بناهایی با ارتفاع میانی [نه کوتاه و نه بلند] هیچ یک از امتیازات دو دیگر را ندارند. از همین روست که صرفه در فراموش کردن آنهاست.
اگر شهر ناچار باشد که به کوچکترین سطح برای حفظ حداقل فاصله بین مراکز اداری متفاوت دست یابد، تنها راه حلّ منطقی که هوا و نور بیشتری را تأمین می‌کند، بالا بردن فضای حیاتی است که البته شاید عجیب به نظر آید و این عبارت است از تعدد طبقات.
تصوّر کنیم که بر آن شده‌ایم که بناهای مستقلی را بر روی یک زمین شمالی - جنوبی بنا کنیم، ابعاد زمین حدود 750 پا در 300 پاست. (20)
اگر مورد بناهای 2، 3 و 5 طبقه را با بناهای 10 طبقه، از نظر در اختیار داشتن فضا و نور مقایسه کنیم به نتایچ شگفت‌آوری دست می‌یابیم:

امتیازات بناهای بلند مرتبه

(1)، بناهای 10 طبقه که 60% سطح قابل استفاده دارند، به همان اندازه [بناهای کوتاه مرتبه] هوا و نور در اختیار دارند؛
(2)، قیمت تمام شده بناهای 10 طبقه یک صرفه‌جویی 40% را در مقابله با قیمت تمام شده بناهای دو طبقه، بر ملا می‌سازد؛
(3)، زاویه تابش بین بناها از 30 درجه برای ساختمان‌های ده طبقه به 17/5 درجه برای بناهای دو طبقه کاهش پیدا می‌کند.
به عبارت دیگر، ساختمان‌های ده طبقه از دیدگاه مقدار نور، هوا و خورشید برتری چشمگیری دارند که از طریق فواصل، حدود ده برابر بیشتر [نسبت به ساختمان‌های کوتاه مرتبه] بین ساختمان‌ها به دست می‌آید. در حالی که فضای با ارزش برای توقفگاه‌ها به دست آمده است و در همان حال می‌توان مغازه‌هایی در طول دو جبهه از بناها نیز در اختیار داشت.

نیویورک

پس این قضیه روشن است که محدودیت‌های ارتفاعی تحمیل شده به وسیله مقررات، محدودیتی غیر منطقی است. که تحوّل اشکال معماری را مسدود کرده است. بی‌شک، کاهش تعداد واحد مسکونی در هکتار یک ضرورت است، ولی این مسأله هیچ ارتباطی با ارتفاع بناهای مورد نظر ندارد. این حقیقت که محلات آسمانخراش‌های نیویورک و شیکاگو یک محل تودرتوی پر هرج و مرج است به هیچ وجه دلیلی در تقابل با ارزش بناهای اداری مرتفع ارائه نمی‌کند. مسأله جز از طریق نظارت بر تراکم ساختمان (در مرکز شهری)، در ارتباط این تراکم با شبکه‌های حمل و نقل و لگام زدن به فضاحت دلالی زمین، حل ناشدنی است. (21)

3- شهر و روستا

شهر و روستای آشتی داده شده

هجران زدگی که شهروند در ارتباط با روستا حس می‌کند و روستایی با شهر، نشان دهنده ادراکی عمیق و بالنده است. پیشرفت‌های فنی، بذر تمدن شهری را در روستاها افشانده است، و متقابلاً طبیعت را به قلب شهر کشانیده است. بیش از یک نسل است که اعتراض علیه تراکم سنگین شهرها و طلب شهرهای فضادارتر و سبزتر ادامه دارد. نتیجه این آرزوها، گشودگی شبکه خیابان‌ها و بکارگیری یک نظام حمل و نقل متناسب است. شهر فردا، مرزهایش را بسیار دورتر از آنچه امروز است خواهد برد. و به گونه‌ای همزمان تراکم‌های پر هرج و مرج با عملکردهای نامربوط و روی هم چیده شدن بناهایش را از میان برده و به جای آنها مجموعه‌های بس کوچکتر بنا خواهد کرد.
این واحدهای بهتر انطباق یافته با مقیاس انسانی‌اند که امید داریم توزیع آنها را در شبکه‌هایی باز بر روی کلیه مناطق ببینیم. این شهرهای پراکنده (22) و فضادار - شهرهای سبزی که در یک پهنه‌ی روستایی شهر شده، کاشته شده‌اند (23)- مأموریتی تاریخی را که از دیرزمانی احساس می‌شود، انجام خواهد داد، آشتی دادن شهر و روستا. این اجتماعات و مناطق چنین برنامه‌ریزی شده، شهر قدیمی را از بارهای مرده‌اش خلاص خواهند کرد: محلات تراکم‌زدایی شده سرانجام می‌توانند عملکرد واقعی خود را در مرکز منطقه‌ای سازمان یافته، تجاری و فرهنگی باز یابند.

بازدهی و اقتدار

تراکم‌زدایی شهرها با جابه جایی کسانی تأمین خواهد شد که در شهر اشتغال دائمی ندارند. این مردمان در «هسته‌های شهری» جدیدی (شهرستان‌هایی) توزیع خواهند شد که در آنجا ظرفیت‌های تولید و قدرت خریدشان را باز می‌یابند.

بازدهی و اقتدار

تراکم‌زدایی شهرها با جا به جایی کسانی تأمین خواهد شد که در شهر اشتغال دائمی ندارند. این مردمان در «هسته‌های شهری» جدیدی (شهرستان‌هایی) توزیع خواهند شد که در آنجا ظرفیت‌های تولید و قدرت خریدشان را باز می‌یابند.
اکنون قیمت زمین، ساختمان، عبور و مرور و خدمات شهری متفاوت، بر درآمد کارگران و شرکت‌ها سنگینی می‌کند، به گونه‌ای که عملاً به 50% در آمد کلّی مردم بالغ شده است. حال این بر عهده‌ی شهرساز است که راه حل‌های جسورانه‌ای را طراحی کند که امکان کاهش این افزایش خطرناک هزنیه‌های شهری برساکن را فراهم آورد، بی‌آنکه به همان اندازه نقش و کارایی شهر را کاهش دهد. به عنوان مثال ارزش سرمایه‌ای بناها و خدمات متفاوت در نیویورک به حدود شانزده هزار دلار برای هر خانواده بالغ گشته است، حال آنکه در یک شهر جدید خوب طراحی شده، که در سرزمینی بکر استقرار یافته و امکانات بیشتری از نیویورک را عرضه می‌دارد بی‌تردید کمتر از نصف این مبلغ هزینه خواهد شد.

یک «واحد - شهری» جدید

این واحدهای شهری جدید، که بدقت طراحی شده‌اند، برای ما نوعی تجربه مقدماتی است، یک مرحله ابتدایی به یک مرحله پیشرفته بس دشوارتر، بازسازی شهرهای بزرگمان - با جمعیتی از پنج تا هشت‌هزار و یک ظرفیت صنعتی از دو تا سه هزار کارگر. این شهرهای جدید واحد پایه‌ای یک شالوده شهری منطقه‌ای خواهند بود که در آنجا می‌توان انعطاف و شکل‌پذیری را تحق بخشید، دو موردی که برای حرکت بی‌وقفه و فزاینده جامعه‌ی ما ضروری است. «شهر» قدیم از اینکه یک واحد اداری محلی و مستقل باشد، باز خواهد ماند؛ او به بخشی از یک نظام جدید اداری مبدّل خواهد شد که همه‌ی منطقه را می‌پوشاند و در آن «واحد شهری» عنصر آخرین خواهد بود. این واحدها می‌باید تضاد ایجاد شده از قرن نوزدهم، بین شهرهای کوچک و بزرگ از یک سو و بین شهر و روستا از دیگر سوی را از میان بردارند. با جا به جایی کارگران بی‌شغل (چه متعلق به شهر باشند یا روستا) شهروندان و روستاییان قادر خواهند بود تا تواماً در ایجاد مجموعه‌های انسانی جدید شرکت کنند. (24)

پی‌نوشت‌ها:

1. «گروپیوس» نسبتاً کم نوشته است، می‌توان رجوع کرد به:
. ldee Und Aufbau des Staatlichen Bauhauses, Weimar Munich, 1923.
. The new Architecture and the Bauhauses, Faber and Faber, Londres, 1934;
. Building our Communities, Theobald, Chicago, 1945;
2. P. Behrens
3. Mise Van der Rohe.
4. Oud.
5. Mendelson.
6. Fagus d"Alfeld - an - der- leine.
7. Klee.
8. Kandinsky.
9. Moholy Nagy.
10. Schlemmer.
11. Standardisation.
12. Préfabrication.
13. Damrnerstock.
14. Siemenstade.
15. بخصوص در ایالات متحده امریکا او به مسأله خانه پیش ساخته می‌پردازد.
16. The Architect"s Collaborative.
17. International Architectur, Bauhaus Bucher (I), A. Langen, Munich, 1925. (Pages 6,7,8, Notre traduxtion).
18. Flachbau.
19. Hochbau.
20. حدود 118/40 متر در 91/44 متر.
21. The New Architecture and the Bauhaus, Faber and Faber, Londres, 1935. (Pages 34, 37, 38, 40, 39, 44, 97, 98, 110, 111, 100-103, 106-108. Notre traduction).
22. در این مفهوم جسورانه توزیع (در پی این مقاله)، می‌باید تأثیر ایالات متحده امریکا بر گرویپوس را دید. موضع‌گیری او در اینجا از آنی که لوکوربوزیه دارد متفاوت می‌گردد، لوکوربوزیه به انگاره شهر بزرگی که در سبزه‌زاران تمرکز یافته است وفادار باقی می‌ماند.
23. بازگردانیدن مفهوم انگلیسی Country - Cities in City- Countries در اینجا دشوار است.
24. A Program for City Reconstruction. avec la Collabboration de Martin Wagner, in The Architectural Forum, Juillet 1943. (Pages 75, 78,, 79. Notre traducion).

منبع مقاله :
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم